امروز اصلا حالم سر جاش نیست. انقدر سرم شلوغه که نمی دونم کدوم کار رو از روی زمین بردارم. الان جای شما خالی تازه نهار خوردم و گفتم به پست بنویسم شاید دوباره حالم خوب شه.
شروع پست دکتری در دانشگاه جدید خیلی فایده ها برای من داشت از نظر علمی. زمینه ی کاریم 180 درجه عوض شد و با خیلی از پروژه های صنعتی و تحقیقاتی آشنا شدم. حدود چهار پروژه الان دستمه و یک سری دانشجو که امیدوارم از پسش خوب بر بیام.
امروز با توجه به درخواست ایمیلی برخی دوستان، می خوام در مورد زبان صحبت کنم.
دونستن زبان برای اپلای کردن امر مهمیه. خیلی از شما دوستان وقتی به من ایمیل میزنید شرایططون رو می گید که این رو خوندید و معدلتون اینه و امثالهم ولی آخرش همه به من میگید "زبانم خیلی خوبه اما مدرک زبان ندارم"!
همونطور که می دونید، قدم اول اپلای کردن، اول اولیش، همین زبان خوندنه. چون زمان میبره. آمپول نیست که امروز بزنید فردا خوب شید و زبان بلد شید.
اوالای روزی که آدم می خواد زبان بخونه خیلی ذوق و شوق داره؛ کتاب میره می خره؛ سی دی میخره؛ نمی دونم کمک آموزشی می خره؛ کلاس زبان اسم می نویسه و و و ... اما فارغ از اینکه با امکانات و هزینه ی اندک میشه در حد بسیار بسیار خوبی زبان یاد گرفت.
اول بگم که تو این راه نباید ترسید و خیلی به جلو نگاه کرد. باید سر رو انداخت پایین و مثل یه بچه ی خوب به برنامه ی درست عمل کرد. نباید هم توش چون و چرا کرد که چرا اینجوریه و غیر از این نیست. چون بیشتر دکترها اون رو تجویز کردن و غیر از اون خوب شدن شما رو به تعویق می ندازه.
برای زبان خوندن نیاز به کلاس نیست. رفتن به کلاس های زبان شما رو انطوری که دوست دارید جلو نمیبره. نگفتم جلو نمیبره و بده. می گم انوطور که باید و شاید شما رو جلو نمی بره. رفتن به کلاس زبان دو هزینه داره. مالی و زمانی. ماهی باید 80 تومن (اگر استباه نکنم و از زمان و تورم عقب نباشم) باید بدید و نیز یکساعت برید کلاس با اون ترافیک و یکساعت برگردید.
من یادم میاد سال اول فوق لیسانس که بودم اون وسطاش که تصمیم به رفتن گرفتم، یه دفعه دیدم از نظر زیانی عقب هستم و باید تلاش کنم و زبان رو یاد بگیرم. وقتی برای اولین بار رفتم کلاس کیش تعیین سطح شدم، افتادم سطح الیمنتری 3!!!
رفتم و ثبت نام کردم و اون زمان فکر کنم 40 تومن بود یادم نیست. آخه اونایی که تو دانشگاه تهران بجه مایه دار بودن و خلاصه هی تو لهجه شون انگلیسی صحبت می کردن که گویی جد و آباد خانوادگی اونها تو انگلیس بزرگ شدن (!) می گفتن کلاس زبان رفتن و خلاصه خیلی خوبه و از بچگی کلاس می رفتن و این حرفا. منم خب فکم اینجوری میفتاد وقتی باهاشون حرف میزدم و می گفتم ای کاش من جای اونها بودم. البته هیچوقت من نمی دیدم که اونها انگلیسی صحبت کنن چهار تا جمله گشت سر هم و فقط تو صحبت کردنشون لغتهای زبان به کار می بردن (و حتما ریدینگشون هم خوب بود).
خلاصه من تو این کلاسای کیش ثبت نام کردم. کلاساش هر روز بود روزی دو ساعت بعد از ظهر. کلا وقتی آدم تو مود زبان خوندن هم می فته چون بهش فکر می کنه طبعا با آدمهای زیادی هم در اون مورد حرف میزنه و لذا ما ایرانی هام جون میدیم برای تجویز کردن دارو برای مریض. خلاصه هر کسی یه چیزی به ما می گفت. این رو برو بخر، یکی می گفت نه اون خوب نیست اون رو برو بخر. تو کلاسم دوستای کیش هر کسی از لینکایی که داشت یه حرفی میزد. با استاد که صحبت می کردی یه چیز دیگه می گفت.
استاد اون سطح کیشم بد نبود ولی دل هم نمی سوزوند برای شاگردش. یه آخوند مسن هم اتفاقا اون سال توی کلاس ما بود. خیلی آدم محترم و خوبی بود و در عیم حال کلی می خندیدم تو کلاس وقتی معلم بهش گیر میداد. آخه کلاس زبانش دیگه چی بود من نمی فهمیدم. شاید می خواست چت کنه شبا تو اینترنت!
خلاصه اون ترم تموم شد و من به طور معمول زبان رو جلو بردم چون سرمم خیلی شلوغ بود با درسا و می خواستم شاگرد اول شم (!). ترم که تموم شد و من به خودم نگاه کردم دیدم چیز زیادی یاد نگرفتم. چهار تا قواعد و دستور بود. تو کلاسم که من بیشتر از 2 دقیقه صحبت نمی کردم و در عین حال بچه های پرحرف که زبانم بلد نبودن هی پر حرفی می کردن و وقت رو از من و امثال من می گرفتن.
اونجا بود که خیلی دلم رضا نمی داد به این کلاسا. رفتم ترم بعد ثبت نام کردم گفتم شاید این اینجوری بود و بعدا این ترم بهتر شه. این ترم ما رو انداخته بودن با یه معلمه پیر پیر که بنده خدا نفسهای آخر رو می کشید. بد درس نمی داد اما خب چی رو می خواست درس بده؟ زبان میشه یه قاعده گفتن بعد به ملت می گن خب حالا گروه گروه شید در این موردا با هم صحبت کنید که کلا وقت تلف کنی بود و به خاطره تعریف کردن و آشنایی خصوصی با هم منجر میشد!
من دیدم اینطوری نمیشه و دارم زمان از دست میدم. گفتم من باید خودم تلاش کنم و خودم زبان رو یاد بگیرم و اینجوری سرعتم از کلاس خیلی بیشتره. گذشته از اینکه اون زمان من 40 تومنم نداشتم برای کلاس ثبت نام کنم. لذا رفتم خودم زبان بخونم. نمی دونستم دقیقا از کجا شروع کنم. یه سری فایلهای VOA داشتم که اونها رو گوش می دادم و لغتهاش رو در میاوردم و از دیکشنری گوگل استفاده می کردم تو خونه. همه لغت ها رو می نوشتم توی یه کاغذ A4 و معنی فارسیشون رو جلوشون می نوشتم و مثل این خنگا فکر می کردم دارم زبان می خونم.
7-8 سال قبل:
داداشم وقتی دبیرستان می رفت، تو درسا خب زبان انگلیسی هم داشتن سال اول. یه معلمی بود که زبان اصلا حالیش نبود. کلا خنده بازار بود. اسمش ...زاده بود. مجرد هم بود ولی خب سنش فکر کنم 32 سال اینا میزد. این معلم سال اول دبیرستان ما هم اتفاقا بود. یه مدتی رفت اما بعدا برگشت به مدرسه. میومد تو کلاس با لهجه ی مسخره انگلیسی حرف میزد و معلوم بود که داره ادا در میاره. عصبانی و جوشی هم بود اتفاقا. بچه ها هم تو دبیرستان (آقایون بهتر می دونن) از خدا و جبرئیل هم نمی ترسن و هر کاری دلشون بخواد می کنن (یادم میاد چند تا دوست داشتم تو کلاس که خودشون ترک زبان نبودن ولی رفته بودن از بچه هایی که ترکی بلد بودن فحش یاد می گرفتن بعد اول کلاس وقتی معلم نیومده بود تو اون رو تو کلاس داد می زدن معنی شم می گفتن. بعد که معلم مثلا وسط درس بود دستش می نداختن بعد که سر و صدا می شد از ته کلاس اون کلمه رو داد می زدن و اینجا بود که کلاس میرفت رو هوا از خنده. البته کار زشتی بود ولی جوون و جاهل که می گن اینه. تو اون سن و سال این چیزا اصلا برای برخی بچه ها ملاک نبود. منم که شاگرد اول بودم و ساکت (!).) خلاصه بجه ها این معلم زبان رو خیلی دست مینداختن.
اما همین معلم، یه روزی به بچه ها گفت همه اجبارا باید برید دیکشنری آکسفورد الیمنتری رو بخرید و هر روز میاید سر کلاس از این 5 تا لغت در بیارید. البته این شیوه خیلی بی معنی بود چون بعد از یک ترم دوباره همه چیز تعطیل میشد و به درد بچه ها نمی خورد. خلاصه هر کی نمی خرید 5 نمره پایانی ازش کم می کرد. داداش منم اجبارا رفت خرید و انداخته بود کنج خونه. ما هم هر وقت به اون کتاب نگاه می کردیم و یاد و خاطرات رفتارهای اون زنده میشد می زدیم زیر خنده. و اصلا فکر نمی کردم این کتاب اینقدر ارزشمند باشه.
برگردیم سر داستان:
داستان از اونجا شروع شد که بعضی لغتا توی گوگل معنی درست و حسابی نداشتن و من نمی فهمیدم. اینجا بود که رفتم یه سری به کتابخونه زدم و اون کتاب کذایی رو پیدا کردم بعد از چند سال. نو هم مونده بود لامذهب. بازش کردم و لغت رو از توش در آوردم. وقتی معنی انگلیسی اون لغت رو خوندم دیدم وای چقدر جالب و روان و to the point هست و چقدر قشنگ براش مثال زدم و می دیدم اااا پس بخوایم این رو تو انگلیسی ببینیم چی میشه اینجوری باید تو جمله بگیم. بعد از اون یادم میاد استاد کلاس کیش بهم گفته بود هر وقت لغتی رو توی دیکشنری دیدید لغت پایین و بالاش رو هم یاد بگیرید. منم همین کار رو کردم. اما بعد از دقیقا یک هفته دیدم آقا چه خبره توی این دیکشنری و چقدر لغات خوب هست و مورد نیاز. در ضمن، من میدیدم که برای لغتی مثل make call take و و و چقدر مثال داره که من با اینکه این لغات معنیش رو بلدم اما اصلا نمی دونم مثلا زدن میتونه بصورت make a phone call هم گفته بشه.
اینجا بود که من توی دیکشنری غرق شدم و تصمیم گرفتم همه اون رو بخونم از اول اول تا آخر آخر. هر لغتی رو می خوندم هر چند معنیش رو بلد بودم، اما برا اولین بار بود که اون رو توی دیکشنری انگلیسی به انگلیسی میدیدم و ازه می فهمیدم تلفظ درستش چیه و تا اون موقع چقدر پرت بودم. در واقع، اون دیکشنری رو یه انگلیسی زبان نوشته و ده تای دیگه هم اصلاح کردن. مثالها هدفمند گفته شده و خیلی چیزای دیگه.
اما من مطمئن نبودم که کارم رو حسابه یا اصلا معمول هیت چنین کاری که دیکشنری رو آدم بخونه از اول یا نه. اینجا بود که بلند شدم رفتم کیش و از دو سه تا استادش پرسیدم که این کار خوبه؟ بعد با جواب تعجب بر انگیز اونها مواجه شدم. یکیشون گفت من کسایی رو میشناسم که برای به روز نگه داشتن اطلاعات زبانشون کلا روزی 10 صفحه دیکشنری می خونن. یکی می گفت این آروزی منه و تا حالا وقتش رو نداشتم. و نهایتا من مصمم شدم که کاری که دارم می کنم درسته و حدقل بی راهه نیست. ولی از این نظر برای من خوب بود این کار چون تنیجه اش رو لمس کرده بودم.
با این حساب، شش ماه به کما رفتن من و روزی 4 ساعت زبان خوندن من شروع شد به طور پیوسته. روزی 20 الی 25 لغت درمیاوردم و اونها رو فلش می کردم و با روش لاینتر می خوندم. این کار تلفظ من رو درست کرد (لذا listening ام خوب می شد). لهجه ی من رو درست کرد (چون تلفظ درستش رو می خوندم)، speaking من رو قوی می کرد (چون مثالهایی برام زده مبشد که توی زندگی با خیلیهاش سر و کار داشتم و در وقتهای دیگه هم با کمی تغییر می تونستم ازش استفاده کنم) و نیز writing من خوب میشد چون با ساختار درست کلمات کتار هم آشنا میشدم.
بعد از یکی دو ماه که گذشت من حس می کردم می تونم حرف بزنم و دوست داشتم نتیجه ی کارم رو زودتر ببینم و خلاصه شوق زیادی داشتم. بعد از سه ماه به نظر خودم 500 درصد پیشرفت کرده بودم چون 1500 تا لغت رو "درست و اصولی" یاد گرفته بودم. سعی کردم دیگه همه چیز رو انگلیسی بگم در اطرافم.
بعد برای محک زدن خودم تصمیم گرفتم برم کلاس کیش دوباره تعییم سطح بدم. اون موقع تقریبا نصف دیکشنری رو بلد بودم و لذا لغات دیگه ی مورد نیاز و ضروری توی قسمتهای بعدی بود که هنوز بهشون نرسیده بودم (و تنها bug این روش هم برای زبان یاد گرفتن در کوتاه مدت همین بود). خلاصه رفتن تعیین سطح و بدون صرف هیچ هزینه ای در سه ماه شدم I3 (اینترمیدیت 3) که یه ترم بعدش ادونس بود.
من خیلی امید گرفتم. بعدش دیکشنری رو تموم کردم. ولی توی اون مدت به من خیلی سخت گذشت. یادم میاد سال نو خورده بود به این پروسه و پدر و مادر و برادرم رفتن مسافرت و من مونده بودم خونه زبان می خونم به این امید که سال دیگه که سال آخره من باهاشون به مسافرت میرم). از همه مهمونی ها می زدم. چون هم درسای دانشگاه بود و هم زبان. من خوبیم این بود که تحت هیچ شرایطی زبان رو در روز زمین نگذاشتم و نذاشتم به لایتنر صدمه ای بخوره. لذا روزی 20 الی 25 لغت ورودی در من تحولات زیادی ایجاد کرد. البته 20 الی 25 تا ورودی سیستم بود و کلا با لغات مونده قبلی از روزهای قدیمی حدودا 75 الی 100 لغت در روز می شد که من دوره می کردم.
سرتون رو درد نبارم، بعد از شش یا هفت ماه دیکشنری تموم شد. من تازه می تونستم به اندازه یه بچه دبستانی حرف بزنم و دایره ی لغاتم بیشتر نبود. هر جند در عوض مثل بچه دبستانی سلیس صحبت می کردم. دوباره رفتم امتحان تعییم سطح دادم کیش و افتادم ادونس (چون گرامرم بد نبود کلا).
مرجله ی بعدی این بود که حالا دایره لغات پیشرفته تر رو بالا ببرم چون می خواستم تافل بدم و با لغات دیکشنری الیمنتری نمی شد. لذا شروع کردم به همون شیوه کتاب Essential words for TOEFL رو خوندن. البته دیگه دیکشنری الیمنتری جواب نمی داد چون اصلا اون لغات درش پیدا نمی شد. لذا رفتم یه آکسفورد ادونس خریدم و از اون لغت در میاوردم.
تازه میدیدم که مثلا اگر یه لغت در دیکشنری الیمنتری 1 معنی داره اونجا سه تا کاربرد دیگه هم اضافه شده. و تازه دیدم اصلا زبان بلد نیستم (!). خلاصه من 600 تا لغت اون کتاب رو یک ماهه تموم کردم و تا بره تو حافظه و این حرفا و از ته لاینتر در میومد میشد دو ماه.
اینجا بود که من تازه آموزشیم شروع می شد و وسط این گیر و دار باید میرفتم آموزشی سربازی مقدس (!). برای من زمین گذاشتن این سیستم که تمام زحماتم رو به باد می داد خیلی سخت بود. اما من جا نزدم. من اعزام دی و بهمن بودم و خیلی هم اون سال تهران سرد بود. حالا نمی خوام خاطره اون رو اینجا با این موضوع زبان ادغام کنم و بعدا ان شا الله مینوستم درموردش اما سخن اینکه من اون کتاب دیکشنری رو بدم با خودم آموزشی 01 تهران و گذاشتم تو کمدم. تو سربازی ساعت 5 باید بلند میشدیم. تا ساعت 4 بعد از ظهر درگیر رژه و کلاس آموزشی و نماز حماعت و این چیزا بودیم. ساعت 4 که میومدیم تو گروهان، همه خسته و کوفته میرفتن می خوابیدن. یه عده هم که نگهبان بودن باید میرفتم سر نگهبانی هر دو ساعت. من به جاش ساعت 4 باید خسته و کوفته میومدم تازه لغت از دیکشنری در میاوردم برای فردا (لغات مورد نظر لغات دیگه ای بود برای تافل). این کار یک ساعت و خورده ای طول می کشید.
روز بعد برنامه ام این بود که هر جا وقت تلف کنی بود و باید مینشستیم داستان گوش کنیم من لغت در میاوردم از جیبم و می خوندم و سیستم لایتنر رو جلو می بردم. مثلا می رفتیم کلاس عقیدتی، من می نشستم اون ته، و تو چش استاد خیره می شدم اما نگو که دارم اون لغتی که تو دستم هست رو حفظ می کنم.
یادم میاد نگهبانی برای بچه ها جزو سخت ترین چیزها بود. چون باید هر چهار ساعت، دو ساعت نگهبانی می دادی. لذا کلا نه خواب داشتی نه خوراک. اما من همیشه خوشحال می شدم وقتی نوبت من میشد. چون می دونستم هر چهار ساعت از هفت دولت آزادم و می تونم توی اوغات بیکاری نگهبانی زبان بخونم. یادمه یه شب تو اون سرما بیرون یه ساختمونی نویت من بود. دستام از سرما یخ میزد ساعت 2 نیمه شب و باید همونجا می ایستادم زیر لامپ چون نگهبان بودم (!) ومن باز از فرصت استفاده می کردم و زبان لغتهای لاینتر می خوندم.
آخر دو ماه آموزشی علاوه بر اینکه من زبان رو زمین نذاشتم، بلکه ماهی 500 تا لغت خوب یاد گرفته بودم و با اون راهی خوندن تافل شدم.
به اون دوستی که شمرده بود 14 روز شده من ننوشتم: اگر پست اینطوری طولانی بذارم که دیگه هر هفته نمیشه قرارمون :) یه ذره تخفیف بدید.
و در آخر: حس می کنم حالم خیلی بهتر شده چون خیلی خاطرات برام زنده شد. پست بعدی در مورد تافل و تافل خوندنم ادامه می دم بحثم رو.
موفق باشید و اشتباهات تایپی رو ببخشید دیگه وقت ندارم الان برگردم.
اطلاعات مربوط به پروسه اپلای کردن برای دانشگاههای آمریکا و کانادا